میلاد امام حسن

ساخت وبلاگ
چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 14:46 توسط مشقِ مُدارا |  بیستون را یاد آر!دست هایت را بسپار به کار،کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!وه چه نیروی شگفت‌انگیزی است،دست‌هایی که به هم پیوسته استبه یقین، هر که به هر جای، درآید از پایدست‌هایش بسته استدست در دست کسی،یعنی: پیوند دو جاندست در دست کسییعنی: پیمان دو عشقدست در دست کسی داری اگر،دانی، دست،چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست؛لحظه‌ای چند که از دست طبیب،گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد؛نوشداروی شفا بخش‌تر از داروی اوستچون به رقص آیی و سرمست برافشانی دستپرچم شادی و شوق است که افراشته‌ایلشكر غم خورد از پرچم دست تو شکستدست، گنجینه مهر و هنر است:خواه بر پرده سازخواه در گردن دوستخواه بر چهره نقشخواه بر دنده چرخخواه بر دسته داسخواه در یاری نابیناییخواه در ساختن فرداییآنچه آتش به دلم می زند، اینک، هر دمسرنوشت بشرست،داده با تلخی غم‌های دگر دست به همبار این درد و دریغ است که ماتیرهامان به هدف نیک رسیده است، ولیدست هامان، نرسیده است به همفریدون مشیری میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 10:13

پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ ساعت 10:48 توسط مشقِ مُدارا |  نزدیک به یک‌سال است برگشته‌ام به شاهنامه، آرام پیش می‌روم و حس می‌کنم تازه با این اثر شکوهمند مواجه شده‌ام. همراه آن سایه‌های شکارشده را می‌خوانم، دیباچه نوین را، سهراب‌کُشی بیضایی را و هربار با سوگ رستم و جامه‌دریدن‌هایش چشم و دلم پرخون می‌شود. ظاهرا همه را می‌دانم، همه را می‌دانیم، اما انگار این دانایی توهمی بیش نیست._وقتی آدم توی جریان است، تکه‌تکه می‌بیند و از هماهنگ کردن یا منظم کردن‌شان عاجز است. تدوام زمانی واقعه وقتی مطرح می‌شود که آدم از آن واقعه دور شده باشد.گفتم: «شما به بودن معتاد شده‌اید، به امیدوار بودن هم. صبح که بلند می‌شوید مثل کلاه و پیراهن و سنجاق کراوات، امیدواری‌تان را هم می‌پوشید.»می‌خواستم بگویم توی دوره‌ی ما اقلا روحی مطرح نبود. برای اینکه روح را می‌توانستند با منقاش از منافذ پوست بیرون بکشند...گفتم که مردم تن مرا می‌بینند نه روحم را.می‌گفتم: «خُب که چی؟!دست آخر چی؟»...می‌گفت: «خوب پس می‌خواهی چه بشود؟ سفره را که می‌اندازند کی می‌نشیند، هان؟ آشپزها، پادوها یا سفره‌چین‌ها؟ نه. آن‌ها که نشسته بودند دورتادور، راحت خودشان را می‌کشانند جلو، درست مثل اینکه از اول هم سر سفره بوده‌اند. طوری هم می‌نشینند که انگار هیچ وقت نمی‌خواهند بلند شوند.»هردو روی یک سکه/ هوشنگ گلشیری میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 13:48

بادبادک رفت بالاقرقره از غصه لاغر شدبادبادک جان!چه می‏‌بینی از آن بالا؟در میان جاده‌ها آیا غباری هست؟بر فراز تخته‌سنگآیا نشان از نعلِ اسبِ تک‌سواری هست؟بادبادک جان!ببین آیا بهاری هست؟عمران صلاحی✨️بالاخره ۱۴۰۲ هم به دور پایانی رسید. با آرزوی حال خوب و سبز شدن دوباره✨️و برای پایان‌بندی این سال:● اخیرا فیلم خوب و تاثیرگذار (origin) را تماشا کردم، در حالی‌که داشتم دلبند را می‌خواندم از تونی موریسون. یکی از شخصیت‌های فیلم از علاقه‌اش به تونی موریسون می‌گفت و داستان هر دو چیزی بود فراتر از تفکرات نژادپرستانه. میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 24 تاريخ : شنبه 11 فروردين 1403 ساعت: 23:53

چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ساعت 21:44 توسط مشقِ مُدارا |  در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ستدل منکه به اندازه‌ی یک عشق استبه بهانه‌های ساده خوشبختی خود می‌نگردبه زوال زیبای گل‌ها در گلدانبه نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌مان کاشته‌ایو به آواز قناری‌هاکه به اندازه یک پنجره می‌خوانند...فروغ*عکس برمی‌گردد به زمستان‌هایی که سوغات‌شان برف بود و شوقی برای شبیه‌سازی خاطره‌هایی دور.**از فروغ‌خوانی‌ها میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 11:08

بالاخره امتحانات تمام شد. روزهای فشرده و پُرتنش برای بچه‌های شب امتحانی و فراغت بیشتر برای معلم‌ها. امسال ادبیات بچه‌ها واقعا ضعیف بود آن‌هم در مدرسه‌ای که در ثبت‌نام ورودی‌های جدید دهم سختگیری کرده بود. به خاطر یک‌دست نبودن‌شان، مدام در حال تقویت پایه‌های ضعیفی بودیم که ماحصل فرار از کلاس‌‌های آنلاین و درس‌های عمومی سه‌چهار سال گذشته بود و از همه بیشتر ادبیات لطمه خورده بود. ترس از دستور زبان و تنوع آرایه‌های ادبی! سعی کردم بیشتر از شیوه‌های تشویقی استفاده کنم که نتیجه‌اش بد نشد. در حین تدریس ناخنکی به مجموعه‌نامه‌های نیمایوشیج می‌زدم، روزمرگی‌های معلم و شاعری بزرگ مانند او امیدبخش بود. آل احمد در ارزیابی شتابزده کمی از نیما گفته و در کتاب دهم به خاطر درس "پیرمرد چشم ما بودِ" آل احمد درباره‌ی نیما و شعر زیاد حرف زدیم.در این فرصت مغتنم یک‌ماهه که فقط برای مراقبت‌های کوتاه به مدرسه می‌رفتیم، فیلم‌های خوبی دیدم و کتاب‌های خوبی خواندم. شاید چون می‌دانستم در نهایت به روزهای شلوغ برمی‌گردم قدر این لحظات را بیشتر دانستم. به نظرم رسید خلاصه‌ای از هر کدام را اینجا بگذارم برای گریز از فراموشی.1- آنجا که دیگر دلیلی نیست: گفتگوی ذهنی مادری نویسنده با پسر شانزده‌ساله‌اش که ناگهان خودکشی کرده. داستان فرم متفاوتی دارد، روایت سوگی‌ست تلخ. دیالوگ‌ها عمیق‌اند و زبان نقش برجسته‌ای ایفا می‌کند.2- جام جهان‌بین: مجموعه مقالاتی از استاد محمدعلی اسلامی ندوشن در حوزه‌ی ادبیات تطبیقی و نقد. با این‌که امروزه در این زمینه زیاد کار شده اما در دوران خودش اثر ارزشمندی بوده و حتی امروز هم حرف زیادی برای گفتن دارد. توجه نویسنده به ظرافت‌های آثار بزرگ ادبی و روایت ساده و روانش کتاب را خواندنی کرده.3-مرگ و دخ میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 14:13

سه شنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۲ ساعت 23:12 توسط مشقِ مُدارا |  شب آرزو می­‌کنم و روز فراموشو مثل دیروز­ها و همیشهبلاتکلیفانه روز و شب می­‌کنم بیانیه صادر می­‌کنم شعار می­‌دهم و به فرسودگی خواب­های مغشوش دامن می­‌زنمهر چه باشد ما از نسل شب­‌بیدارانیم که با وساطت قرص­‌ها به خواب می­‌رویمو در تبانی مدام کابوس‌­هاته مانده­‌های شب را می­‌مکیمو آن­گاه با سوتِ روح­‌خراش برپای اجباریبا دست زمخت وحشتاز خواب سنگین جهالت بیدار می­‌شویم.زهرا محمودیجای خالی‌ات را با کلمات پر می‌کنم میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 14:23

جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:16 توسط زهرا محمودی |  کس نداند تا چه حکمت می‌رودهر وجودی را چه قسمت می‌رودمجموعه داستان به نام زندگی برشی‌ست کوچک از تلاشی مدام برای یافتن معنای زندگی؛ قصه‌ی آدم‌هایی کمابیش نامرئی با محدودیت‌های مخصوص به خود و رنج‌هایی که به دوش می‌کشند. شاید این قصه‌ها عکس‌هایی هستند که در تاریکخانه‌ی مجموعه‌ی به نام زندگی به شکلی کاملا ناقص ظاهر شده‌اند.داستان‌ها مثل عمر آدمی کوتاهند. برخی را می‌شود به کلام آورد برخی را نه. برخی دیگر به کلام آمده‌‌اند اما ناگزیر بودند به حذف شدن. اما این حذف و اضافه‌ها دلیل بر نیستی‌ و انکارشان نیست.این مجموعه شامل ده داستان است که به تازگی از تنور تعلل‌ها و کاستی‌ها بیرون آمده و در برابر مخاطب فهیم خود هیچ ادعائی ندارد.باشد که قبول افتد و در نظر آید.به نام زندگی/ زهرا محمودی/ نشر سیب سرخ میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 13:10

شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲ ساعت 21:19 توسط زهرا محمودی |  سیاوشانه از آتش گذشته‌ام امادو قطره اشک نیامد به چشم سودابهکم آورده‌ام و روایت فراز و فرودهای روحی را می‌سپارم به صفحه‌ی روزنوشت‌هام. شنبه است و مثل همیشه این روز تماما متعلق به من است. چشمم می‌افتد به خرمالوهای کال و بی‌رنگ توی سبد حصیری، که او از چنگال حریص گنجشک‌های باغچه‌اش بیرون کشیده و با چه عشقی به خانه آورده. بعد از یک هفته نارنجی‌شان غلیظ‌تر شده و از آن حالت سفتی سخت درآمده‌اند، اما هنوز باید منتظر بمانند؛ باید منتظر بمانیم. می‌روم پشت پنجره. خرمالوهای همسایه باز پیشروی کرده‌اند. بعد از چهارپنج سال آن درخت لاغر بی‌رمق با چندتا خرمالوی نحیف، تبدیل شده به یک هیولای سبز که نمی‌توانند دست و پایش را جمع کنند. حالا با بی‌شمار میوه‌‌ی گرفته به دندان، از حد و مرزش گذشته و خم شده توی حیاط ما و برای درخت گلابی خشکیده‌ خط و نشان می‌کشد.همیشه فرق این دو تا یادم می‌آورد اگر می‌خواهم بخشکم به عاقبت درخت گلابی نگاه کنم. درخت گلابی یادگار پدر همسایه است که سالها پیش کاشته و از دنیا رفته، بی‌آنکه در تمام عمرش ثمری داده باشد و حالا در انحصار گل‌های نحیف خودروست که شاخ و برگ خشکیده‌اش را بلعیده‌اند. تصویر این تناقض می‌گوید اگر می‌خواهم قد بکشم باید "بنشینم و صبر پیش گیرم" تا طبیعت خودش کارش را انجام بدهد وگرنه "حاصل بی‌حاصلی نبود به جز شرمندگی!" اما نیمه‌ی تاریکم کماکان امید را نشانه رفته و هشدار می‌دهد: شاید درخت گلابی تلاش خودش را کرده، اما گاهی واقعا نمی‌شود. شاید این خاک قابلیت پروراندن ندارد و درخت امکان سبز زیستن. میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 13:10

یکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲ ساعت 15:14 توسط زهرا محمودی |  در بطن ذهنم شعری‌ ریشه دوانده که همیشه دلم می‌خواست خودم شاعر آن می‌بودم:ای خدای بزرگکه در آشپزخانه هم هستیو روی جلد قرص‌های مرا می‌خوانیلطفن کمی آن طرف‌تر!باید همه‌ی این ظرف‌ها را آب بکشمو همین‌طور که دارم با تو حرف می‌زنمبه فکر غذای ظهر هم باشمنه! کمک نمی‌خواهمخودم هوای همه‌چیز را دارمپذیرایی جارو می‌خواهدغذا سر نمی‌رودبه تلفن‌ها هم خودم جواب می‌دهمو گردگیری این قاب…یادت هست؟این‌جا کوچک بودمو تو هنوز خشمگین نبودیو من آرام‌بخش نمی‌خوردمدرست بعد طعم توت فرنگی بود و خوابکه تو اخم کردیبه سیزده سالگیملافهو رویاهایمببخش بی‌پرده می‌گویماما تو به جیب‌هایمکیف دستی کوچکمو حتی صندوقچه‌ی قفل‌دار منچشم داشتی!ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه ام نشسته‌ایحالا یک زن کاملمچیزی توی جیب‌هایم پنهان نمی‌کنمکیفم روی میز باز مانده استهر هشت ساعت یک آرام‌بخش می‌خورمو به دکترم قول داده‌ام زیاد فکر نکنملطفن پایت را بردارمی خواهم تی بکشم!#ناهید_عرجونی میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 21:47

دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲ ساعت 18:24 توسط زهرا محمودی |  تهران شهر بی‌آسمان رمانی‌ست از امیرحسن چهل‌تن که رویدادهای تاریخی شهر تهران را از نگاه لمپنی به نام کرامت روایت می‌کند. اتفاقات مربوط به کودتای 28 مرداد تا چندسال پس از انقلاب اخیر، با رفت و برگشت‌های بسیار زمانی‌ست که برهه‌ای تاریک از تاریخ ایران را به تصویر می‌کشد! [کی تاریک نبوده؟!] کرامت از کودکیِ دشواری عبور کرده و به کوچه‌ پس‌کوچه‌های تهران پناه آورده. شهری که میزبان قومیت‌های مختلف است و هر روز آبستن اتفاقاتی تازه، و کرامت ناگزیر می‌شود برای بقا هر کدام از این حوادث را پله‌ای ببیند برای ترقی. وی در کودکی توسط سربازی انگلیسی مورد تعرض قرار گرفته و یکی از کابوس‌های او در میان‌سالی و دوران تمولش، همین صحنه است.ابتدا به جرگه‌ی هواداران شاه و سینه‌چاکانی مثل شعبان بی‌مخ می‌پیوندد. با همه‌ی قلدری و خشونت اهل سینماست و مردانگی و داش‌مشتی‌های سینمای آن‌روز را تحسین می‌کند. او میل غریبی به زنان دارد و از هر فرصتی برای کسب لذت و سوءاستفاده از آنان استفاده می‌کند، در حالی‌که هم‌چنان محبوب می‌ماند و هواداران خود را دارد و زنان بسیاری می‌خواهند مردی مانند او سایه‌ی سرشان باشد. اگرچه کرامت وجهه‌ی قهرمانی ندارد اما همدلی مخاطب را برمی‌انگیزاند و حس تاریخی تهران گذشته را با همه‌ی فراز و فرودش زنده می‌کند."همه از ریز و درشت داغان شده بودند. تختی چشم و چراغ شهر بود. دلخور و دمغ تا سحر عرق خورد. ته دلش چرکین بود. شاهی که زمین‌خورده‌های پائین‌مائین‌ها به تاج و تخت برش گرداندند، حالا لگد می‌پراند. یکهو جوش می‌آورد...نخیر! این مملکت جای آدم‌های باصفا نیست.هنو میلاد امام حسن...ادامه مطلب
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 21:47