گوشم به توست لاجرم از بر نمی‌شود

ساخت وبلاگ

پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ ساعت 10:48 توسط مشقِ مُدارا | 

نزدیک به یک‌سال است برگشته‌ام به شاهنامه، آرام پیش می‌روم و حس می‌کنم تازه با این اثر شکوهمند مواجه شده‌ام. همراه آن سایه‌های شکارشده را می‌خوانم، دیباچه نوین را، سهراب‌کُشی بیضایی را و هربار با سوگ رستم و جامه‌دریدن‌هایش چشم و دلم پرخون می‌شود. ظاهرا همه را می‌دانم، همه را می‌دانیم، اما انگار این دانایی توهمی بیش نیست.

_وقتی آدم توی جریان است، تکه‌تکه می‌بیند و از هماهنگ کردن یا منظم کردن‌شان عاجز است. تدوام زمانی واقعه وقتی مطرح می‌شود که آدم از آن واقعه دور شده باشد.

گفتم: «شما به بودن معتاد شده‌اید، به امیدوار بودن هم. صبح که بلند می‌شوید مثل کلاه و پیراهن و سنجاق کراوات، امیدواری‌تان را هم می‌پوشید.»

می‌خواستم بگویم توی دوره‌ی ما اقلا روحی مطرح نبود. برای اینکه روح را می‌توانستند با منقاش از منافذ پوست بیرون بکشند...گفتم که مردم تن مرا می‌بینند نه روحم را.

می‌گفتم: «خُب که چی؟!دست آخر چی؟»...می‌گفت: «خوب پس می‌خواهی چه بشود؟ سفره را که می‌اندازند کی می‌نشیند، هان؟ آشپزها، پادوها یا سفره‌چین‌ها؟ نه. آن‌ها که نشسته بودند دورتادور، راحت خودشان را می‌کشانند جلو، درست مثل اینکه از اول هم سر سفره بوده‌اند. طوری هم می‌نشینند که انگار هیچ وقت نمی‌خواهند بلند شوند.»

هردو روی یک سکه/ هوشنگ گلشیری

میلاد امام حسن...
ما را در سایت میلاد امام حسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mashghemodara بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 13:48